ارتیناارتینا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

نفس

شمال

ارتینا یک سال و نیم بود که منو بابا و یک دختر تصمیم گرفتیم بریم شمال .این اولین مسافرت دخترم بود مسافرتی که خیلی به همه خوش گذشت و با هم خاطرات خوشی را داشتیم .خاطرات خوش . مخصوصا به ارتینا خیلی خوش گذشت . منطقه شرکتی محمود اباد پر از فضای سبز بود که ارتینا دوست داشت بازی کنه .ارتینا در این سن و در این فضا اصلا نمی تونست یک جا بشینه همش می خواست دنیا ی اطرافش را بشناسه . بازی کنه از سرسره بالا بره اما چون هنوز کوچیک بود برای تنهایی بازی کردن .مرتب باید دنبالش می دویدم تا نکنه سرش جایی بخوره یا بلایی سرش بیاد.     . ...
30 مهر 1391

اولین تولد دخترم

اولین تولد ارتینا را در مهد کودک خاله اش گرفتم . چون از 6 ماهگی ارتینا که مجبور شدم برم سر کار ارتینا را مهد خاله مهنازش می بردم برای همین تولدش هم مثل همه بچه های مهد تو مهدکودک گرفتم . به ارتینا خیلی خوش گذشت . ارتینا کوچکترین عضو مهدکودک بود همه بچه ها کلی دوستش داشتند . مخصوصا یکی از دوستاش که اسمش ارتینا است هنوزم با اینکه 4 سال از ارتینا بزرگتر است و با اینکه ارتینا دیگه مهد نمی ره به ارتینا سر میزنه و براش کادو می خره. ...
29 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس می باشد