ارتیناارتینا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره

نفس

مهد کودک

1391/10/9 11:21
نویسنده : مامان ساناز
312 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای عزیزم

خوبید خوشید سلامتید

ما هم بد نیستیم

بالاخره تصمیم گرفتم و برای حل تمام مشکلاتم ارتینا را مهد کودک ثبت نام کردم.اخ عزیز دلم باید دیگه صبح زود بیدار شه .روز اول یک ساعت ماند . تا ارتینا را مهد گذاشتم زدم زیر گریه اخ اولین بار است که  ارتینا را دست غریبه ها می سپارم. روز دوم ارتینا خیلی از مهد کودک استقبال کرد. و سریع اماده شد و رفت . چند بار تماس گرفتم مربی گفت خوبه و گریه نمی کنه . اما وقتی رفتم دنبالش دم در منتظر ایستاده بودم که دیدم ارتینا با گریه امد سمت در و پرید تو بغلم.مامان مهدکودک بدم می یاد نی نی زشته اینجاست . بعد از صحبت هاش فهمیدم که دمپایی یک بچه را برداشته بچه هم ارتینا را زده . اولش فکر کردم خانم مربی باهاش دعوا کرده ولی همش می گفت خانم مربی را دوست داره نی نی زشت را بزن. اخی عزیز دلم قربون گریه هات برم تازه فهمیدم تو مهد کودکم برای مامانش هم گریه کرده . می دونستم ارتینا وسط بازی اگه خیلی هم سرگرم باشه باز دلتنگی می کنه . اما تسلیم نشدم بهش کفتم مهد کودک بریم یا نریم دیدم دوست داشت بره . با اینکه ارتینا تازه سرما خوردگیش خوب شده بود اما با رفتن مهدکودک دوباره الرژی و سرما خورگیش  اوت کرد. با وجود تمام مشکلات . دوباره بردمش مهد ولی این بار برای گریه های دخترم گریه نکردم خواستم تا از همین الان وارد اجتماع بشه اشکال نداره گریه کنه از بچه ها کتک بخوره از همین الان باید بره در جامع تا مثل ادم های امروزی بشه . در واقع از همین الان بره وسط ادم ها تا بتونه از حق خودش با زبونش دفاع کنه نه حرف بخوره و گریه کنه  گفتن این جمله برام خیلی سخته ولی اگه بخوام دخترم موفق بشه باید پا روی قلبم و احساسم بزارم و از همین کوچکی اون برای مقابله با مشکلات ادم قوی بار بیارم . ادمی ساخته شده برای دنیای نامعلوم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس می باشد