ارتیناارتینا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

نفس

بدون عنوان

1392/7/7 13:33
نویسنده : مامان ساناز
249 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه شما دوستان گلم

نمی دونم چرا وقتی  اداره هستم انقدر دلم برای نفسم تنگ می شه تازه اگه روز قبل خیلی دعواش کرده باشم بیشتر دلم تنگ می شه. اخی طفلکی دیروز به من می گفت مامان می ای مامان بازی کنیم . وای بعضی وقتها انقدر خسته ام که نمی تونم باهاش مامان بازی کنم.دیروز من و ارتینا و باباش باهم رفته بودیم فروشگاه نفت کلی خرید کردیم . هر خوراکی که دوست داشت انتخاب می کرد. شیر و کیک نخود و لوبیا و عدس کمک مامان می کرد. فروشگاه نزدیک خانه خواهرم بود. خاله دخملم که خیلی وابستگی زیادی به اون داره رفته تهران برای ثبت نام مهدی ( پسر خاله ارتینا ).

ارتینا : مامان بریم پیش مملی

مامان : ارتینا محمدتنهاست

ارتینا :نه مامان اسپندیار پیش مملی هست.

ارتینا از وقتی مهدی قبول شده دانشگاه تهران ورفته . خیلی روابط خوبی با محمد پیدا کرده . انگار محمد همسنشه . محمد کلاس سوم راهنمایی.سعی میکنه ازش تقلید کنه می ره کنار پیانوش پیانو می زنه.

یک جوری هم دوستش داره هم باهاش رقابت می کنه . محمد خیلی دوستش داره انگار خواهر کوچیکش است . با اینکه بعضی وقت ها حوصله دخترها  را نداره . از وقتی مهدی رفته ارتینا براش دوست داشتنی تر شده .

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس می باشد