ارتیناارتینا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه سن داره

نفس

تولد کفشدوزکی دخملی

سلام دوستای گلم خوبید و خوشید و سلامتید . خواستم زودتر از این عکس های کفشدوزکم بذارم اما خیلی عکس های دوربین توسط شیطونکم پاک شده بود .و خیلی ناراحت بودم تا اینکه بابای مهربون نفسم وقتی دید مامانی ناراحته انقدر گشت تا یک برنامه جالب پیدا کرد و عکس های پاک شده را برگردان . دستت درد نکنه بابای مهربونه نفسم . دست خاله هم درد نکنه که این لباس کفشدوزک درست کرد.دست تو هم درد نکنه که از اول تا اخر تولد کیکو  خوردی نفسم.    ...
28 اسفند 1391

تبریک سال 92

با سلام و ارزوی سلامتی سال 91 هم با تمام سختی ها و خوشی ها گذشت امیدوارم امسال سال خوب و خوشی برای همه مردم سرزمینم و همچنین نی نی های دنیا باشد . سالی خوش همراه با سلامتی و تندرستی.                                 happy new year ...
28 اسفند 1391

شعر برای دخملم

این شعر را برای تو می گویم در سومین بهار زندگیت دست های کوچکت را در دستانم بگذار می خواهم گرمای وجودت را احساس کنم بوسه های پر مهر مادرانه ام را بپذیر می خواهم نگاه کودکانه ات را تما شا کنم در هر لحظه نگاهت لطف خدا را می بینم می خواهم این لطف را بارها سپاس کنم
28 اسفند 1391

بدون عنوان

سلام دوستای گلم . خوبید و خوشید و سلامتید . ما هم خوبیم فردا تولد دخملم . تولد سه سالگی یادم می یاد سه سال پیش در چنین روزی چون قرار بود  فردا ش ارتینا بدنیا بیاد خیلی می ترسیدم . می ترسیدم از اینکه نتونم ببینمش . نمیدانم چرا . ولی میدونم وقتی ارتینا  را فهمیدم باردار م چون قبلش یک بچه پنج ماه را در شکمم از دست داده بودم تمام بارداری پر اظطرابی را گذرانده بودم . خیلی سخت بود ولی از اونجا که من از بچگی عاشق بچه بودم تمام سختی ها را تحمل کردم .  شب قبل از بدنیا امدن ارتینا تا صبح بیدار ماندم . دلم می خواست ببینمش . ببینم چطوری . چه شکلی ؟ می دونستم شبیه باباش می شه و اینو وقتی تو شکمم بود احساس می کردم . به همه می...
28 بهمن 1391

ارتینای شیطون

  با سلام به دوستای گلم این روزها این دخملی ما خیلی شیطون شده  اصلا یک جا نمی شینه . احساس می کنم از تو خانه بودن خیلی خسته شدفکر کنم دوباره باید بفرستمش مهد . عصر ها زبانکده میره و کلی حرف انگلیسی یاد گرفته بعضی کلمات را درست یاد گرفته . بعضی ها را هم اشتباه می گه. مامان: ارتینا تو کلاس زبان چی یاد گرفتی؟ ارتینا : مامان خانم مربی می گه وان تو تره وایییییییییی تری تری ارتینا : مامان به گربه میگند کت . مامان به گربه سیا چی می گند. مامان: بلک کت . ارتینا : اره درست مامان . افرین بچه خوبی شدی. مامان: وا .. می بینیم ارتینا فقط می خواد بدونه گربه سیاه چی می شه . خوب خوبه دیگه یک کلمه یاد می گیره.     ...
24 بهمن 1391

بدون عنوان

با سلام و با ارزوی سلامتی بچه ها را دیدید که چقدر بیگناه و معصومند. اخیییییییییی. وقتی بهشون نگاه میکنی خیلی دلت می سوزه برا ی بیگناهی و معصومیتشان . برای اینکه هیچ گناهی را مرتکب نشده اند. وقتی هم که مریض می شند دلت کباب میشه .منم دلم  خیلی برای این دخمل می سوزه . برای اون روزهایی که تنهاش می زارم میام سر کار .و وقتی بر می گردم توی نگاهش اعتراضشو می بینم.خوب چکار کنم . وقتی میام خونه خیلی خسته ام هی می گه مامان بیا با هم بازی کنیم نقاشی کنیم . منم باهاش نقاشی می کشم . وای وقتی حوصله نداشته باشم . یک جور با مزه ای حرف می زنه که دلت راضی می کنه . ارتینا: لطن بیا نقاشی بکش. وایییییییییی خدا لطفا گفتنش که مدل بچه ها می گه لطن دل ...
16 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس می باشد